
نماد حق شود آزاد ...
گهی نزدیک و گه دور است
ولی دریایی از نور است
گهی در روم و گه در بلخ
گهی شیرین، گهی تلخ است
گهی شاعر، غزل پرداز
گهی شاهان پر آواز
گهی غمگین، گهی همراز
به جای دفتر دهری،
لسان الغیب را خواندیم
میان آن شب تاریک،
میان موجها ماندیم
بدانستیم از این دفتر،
که آن آیین مهرآور،
به طومار و ورقها نیست!
به آیات و حدیث و ظاهر حمد و فلقها نیست
فرا تر از خم ابرو نمازی نیست
به استفتاء بی مایه نیازی نیست
به فتوای جوانمردان،
نیایشگاه هر شهری شود آباد،
به حکم داد،
نماد حق شود آزاد،
شود باغ و شود پردیس
گهی آتش، گهی تندیس
ورا در خانه پیدا کن
که او مطلق ترین قادر،
به دنیای نهان باشد
و او، آن پادشاه شهرهای بیکران باشد
اگر از منظر پاک نظربازان
بخوانی شعر پاکان را
ببینی جمع مستان را
نشان می پرستان را
نمیرد مهر ما هرگز
ببینی مهرورزان را
(مجید خالقیان)
دیگر سرودهها را بخوانید...