سرودههای مجید خالقیان
چندی از سرودهها را بخوانید:
فدای چشم تو
غزل خواندن چه آسان است
طلوع خُرّمان آید همی ...
تابش خورشید، از یک درز میماند
زبان نیاکان
افعی ضحاک
جوانیها چه دلگیر است
هوایت تیرگانی باد ...
در مکتبِ ما سجده به آن سنگ روا نیست
مهر میهن یک دل بیدار میخواهد کنون
چنان من آرزو دارم ...
چشم شیرین داری و ما را پریشان میکنی ...
بگردان می تو ای ساقی
کلامی بهتر از ....
پناه زندگی اینجاست
تو از نسل وفاداران
همیشه یاد او باقیست
برسان درود ما را
پر از نازی و شهنازی ...
بیا ای شهرزاد و قصه گُردآفریدان خوان ...
عصیان پاک آدم و حوا
سرایت مهرگان باشد ... درفشت کاویان باشد
بیا ای رستم دستان ...
عجب تاریخ پر ننگی ...
به نام کاوه و آرش ... به نام کوروش و خاکش
ز جورِ فرعونِ ضحاک ...
سیاووشان چنان در خون ...
نماد حق شود آزاد ...
گمان دارم سحر آمد
درباره مجید خالقیان