تابش خورشید، از یک درز میماند
به تیرِ آرَشان،
آرامشی تابان،
برای مرز میماند
پس از کُشتارِ فرزندان،
نژاد کاوه و گودرز میماند (۱)
بزن فریاد،
گرچه بیصدا ماندیم در این ظلمتِ شبها
که در تاریکِ مطلق،
تابشِ خورشید، از یک درز میماند
اگر کشتار جانها را،
به هر روزی، بهچشم خویش میبینیم
ولی اندیشههای ما،
بسانِ سروِ سروستان،
هماره سبز میماند
بخوان اینک،
سِپَندینه سخنهای همان ساقی پرستانِ گرانمایه
که دیگر صاحب فتوا،
در آن نیرنگ خود پر عجز میماند
اگر مداحِ بیبنیان،
بریزد دُرّ و گوهر را به پایِ خوکِ بیمایه
برای این زبان پاکِ دورانها،
سرودِ شاعرِ پُر مغز میماند
به زندانیم و هر لحظه،
در آن گردابِ بیم و موج میمانیم
ولی فریاد ما اینک،
بدون یک قفس حتی،
بدون مرز میماند
(مجید خالقیان)
۱- اشاره به کشتار فرزندان کاوه آهنگر توسط ضحاک تازی دارد. با آنکه ضحاک چندین فرزند کاوه را کشت ولی نسل کاوه آهنگر باقی ماند و پهلوانان بزرگی مانند قارن، گودرز، گیو و بیژن از نوادگان کاوه آهنگر بودند.
دیگر سرودهها را بخوانید...