دسته بندی سروده‌ها

کُفری که من گفتم

پلیدی‌های این دنیا، نماد و یادگارش نیست

چنین رسواترین رسوا، همان پروردگارش نیست


اگر مطلق ترین قادر، به دنیای نهانی‌هاست،

در این دوران وانفسا، زمستان و بهارش نیست


الا ای پیر بلخ و روم، ندیدیمش به هر جایی

در این کابوس جانکاهی، حضور آزگارش نیست


ورا در خانه پیدا کن، نه در کوی و خیابان‌ها

که پاکی‌ها نهان باشد، زمان و روزگارش نیست


بر این کفری که من گفتم، حدود شارعان جاریست

ولی بر این تن رنجور، مجال سنگسارش نیست

(مجید خالقیان)

دیگر سروده‌ها را بخوانید...